کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدپوریا هاشمی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

خانه تاریک شد و بر در خانه شرر است            جلوی یک زن مظلومه هزاران نفر است

کاش لـولای در از سمت دگر باز شود            در اگر باز به داخل بشود دردسر است


آتش! از در نرو بالا! دم در فاطمه است            حرمتش را تو نگه دار! ببین خون جگر است

آه مسـمار حیا کن! سوی پهـلـوش مرو            صبر کن صبر علی چشم براه پسر است

فـضه چـادر برسـان فاطـمه افتاد زمین            کمکش کن! همه هستی من در خطر است

قنفذ اینقدر نخند! این که زدی یک زن بود            با خودت هیچ نگفتی چقدر بی‌سپر است؟!

دخـت پیـغـمـبرتان است! مراعات کنید            می‌زند فاطمه را هرکه در این دورو بر است

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آه مسـمار حیا کن! سوی پهـلـوش مرو            صبر کن صبر علی چشم براه پسر است

ترسیم مصائب حمله به خانه و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جای خـوبی‌های پیـغـمـبر تلافی می‌کند            با چهل همدست و یک لشگر تلافی می‌کند

آنکه یک آیه برای فـضل او نـازل نشد            بی‌حـیا بـا سـورۀ کـوثـر تـلافی می‌کـنـد


کـیـنه دارد از احـادیث عـلـی و بـاب‌ها            بغض خود را با فشار در تلافی می‌کند

فـاطـمه افـتـاد، در افـتاد، آنهـا رد شدند            مـابـقی را در دل حـیـدر تـلافی می‌کـند

دست بسته، پابرهنه، مرتضی را می‌کشید            هر چه دارد عقده از خیبر تلافی می‌کند

صبر کرده مرتضی اما یقین دارم کسی            می‌رسد با ذوالفـقـار آخـر تلافی می‌کند

: امتیاز

ترسیم مصائب حمله به خانه و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بعد از آنکه باز شد سمت شما در بی‌هوا            یک گل نشکفته شد آن لحظه پرپر بی‌هوا

پـارۀ تن خوانده پیـغـمـبر شما را بارها            پس زمین خورده همان لحظه پیمبر بی‌هوا


باید از اینجای روضه بگذریم و بگذریم            تا به اینجا که زمین افـتاد حـیدر بی‌هوا

دست بردار از کمربند عـلی زهـرا نبود            با غـلاف افتاد بر بـازویش آخر بی‌هوا

حضرت اُمِّ ابیـهـا بـسـتری شد چـند ماه            بـارها در پـا شـدن افـتـاد مـادر بی‌هـوا

بی‌هـوا افتادنش را ارث بردند اهل بیت            شاه افتاد از فرس در پیش خواهر بی‌هوا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و .... حذف شد

نیمه شب بود و بیابان بود و مرکب بی جهاز            دور از چـشم همه افـتاد دخـتـر بی‌هـوا

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بدتر اینکه از فـراز نیـزه‌ها افتاده است            پیش چشم مـادر او رأس اصغر بی‌هوا

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : احمد ایرانی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

وقتی خدا دو لوح و قلم را درست کرد            نـوری میان عـرش معـلی درست کرد

با نور فاطمه به جهان جان دمید و بعد            مـا را گـدای “اُم اَبـیـهـا” درسـت کـرد


ما را شـبـیـه خـلـقـت بی‌انـتـهـای خود            از خاک پای حضرت زهرا درست کرد

از اشـک‌هـای مـــادر مــا آب آفــریــد            با گـریه‌های فـاطـمه دریا درست کرد

از تار و پـود چـادر مـادر نخی گرفت            حَـبـلُ المَـتـین برای گـداها درست کرد

اصلاً دلـیـل خـلـقـت دنـیاست، فـاطـمه

نـور خـدا و زهـرۀ زهـراست، فـاطمه

بــانـوی آب و آیــنـه، بـانــوی آفـتــاب            ای قـطره‌های اشکِ نـمازِ شبت گلاب

لـبخـنـد می‌زنی و نـبـی فـکـر می‌کـنـد            این خـنـدۀ خـداست نـشـسته مـیان قاب

هم کـوثر خـدایی و هم بَضعَـةُ الرَّسول            هـم ذوالـفـقـار و ذکـر قـیـام ابـوتـراب

رزق تـمـام عـالم از این خانه می‌رسد            حاجات اهل عالم از این خانه مستجاب

من هر نفـس که بی‌تو کشیدم تبـاه بود            هر لحظه که به یاد تو بودم شده ثواب

ای چـادر تـو، سـایـۀ روی سـر هـمـه

یا فـاطـمه، فـقـط تو شـدی مـادر هـمه

حـق را کـنـار سـفـرۀ مـولا شـنـاخـتـیم            از وصـله‌های چـادر زهـرا شـناخـتـیم

با قـطره‌های اشک به کـوثـر رسیده‌ایم            مـادر تو را شـبـیه به دریـا شـنـاخـتـیم

در روضۀ تو «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه» دیده‌ایم            خود را شـنـاخـتـیم، تو را تا شناخـتـیم

ما بـنـدۀ « فَـقَـدْ عَـرَفَ رَبَه» نـیـستـیم            بـا مـهــرِ مــادریِ تـو امـا شـنـاخـتـیـم

زهـرا چقدر زحمت ما را کشیده است            تا اینکه بـین روضه خـدا را شناخـتـیم

مـا را نـوشـتـه‌انـد مـسـلـمـان فـاطـمـه

ایـمـان ماست، بـسـته به ایـمان فاطمه

حق را علم علی‌ست، علمدار فاطمه‌ست            بـانـوی استـقـامت و ایـثـار فـاطمه‌ست

در خانه‌ای که واژۀ برخواستن علی‌ست            ذکـر قـیـام حـیـدر کـرار فـاطـمـه‌سـت

تسبیح فاطمه صد و ده بار یا علی‌ست            تسبیح مرتضی صد و ده بار فاطمه‌ست

اصلاً علی‌ست فاطمه و فاطمه علی‌ست            در پشت در علی‌ست، نه! انگار فاطمه‌ست

آن بانـوی رشـیـده که از حـال می‌رود            در سجده‌هاش، با تن تب دار فاطمه‌ست

مـقـتل نـوشـته بـود تو را بی‌هـوا زدند

مـقـتل بگـو که مـادر ما را چرا زدند؟

آتش به روی قـامت در بود و یک نفر            آری هـجـوم چـند نفـر بود و یک نفـر

قرآن به روی نیزه که نه، زیر دست و پاست            کوچه پر از اراذلِ شر بود و یک نفر

سـیـنـه سـپـر نـمـوده فـدای ولـی شـود            این هجمه‌ها به سمت سپر بود و یک نفر

فرصت نکرده است عـلی را صدا کند            مـوج بلا و اوج خطـر بود و یک نفـر

زهـرا نشـسته بود به دامـان خـویشـتن            فـضه گـواه داغ پـسر بـود و یک نفـر

پروانه سوخت و وسط شعله‌ها نشست

آئــیــنــۀ تـمـام نــمـای خــدا شـکـسـت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

من هر نفـس که بی‌تو کشیدم گـناه بود            هر لحظه که به یاد تو بودم شده ثواب

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تمام عـشق خطی از کـتاب فاطمه‌است            و نـور ذرّه‌ای از آفـتـاب فـاطـمه‌است!

به اسـتـنـاد بـیـانـات سـیـزده مـعـصـوم            بهشت هشت درش جمله باب فاطمه‌است


عـلی‌ست ساقی کـوثر ولی ببـین سـاقی            خودش چگونه سراپا خراب فاطمه‌است!

شـروع نهـضت سـرخ مدافـعـان حـرم            مـیان کـوچه و از انـقـلاب فاطـمه‌است

کدام کوچه؟ همان کوچه‌ای که کفر در آن            شکست خوردۀ فصل الخطاب فاطمه‌است

خوشم که شیعه‌ام و چشم من به روز حساب            به ذرّه پروری بی‌حـساب فاطـمه‌است!

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

گـیـرم كه خانه خـانۀ وحـی خـدا نبود            آتـش بـه بـیـت اُمِّ ابــیـهــا روا نـبــود

آن بانویی كه حرمت قرآنی‌اش سزاست            در كـوچـه‌اش تـهـاجم اعـدا سزا نبود


در آسـتان خـانـۀ او دود بهـر چـیست            آل رسـول تـازه مـگـر در عـزا نـبود

احـمـد مـگـر سـلام به او بـارهـا نـداد            زهرا مگر ز اهل همین «هل اتا» نبود

پرداخت شد بهای رسالت عجب چه زود            پس بـیـعـت ولای عـلـی بـی‌بـهـا نبود

حالا چه وقت مجلس شورای رهبر است            حـیـدر مـگـر خـلـیـفـۀ دین خـدا نـبود

ای قوم این همه عجله از برای چیست            مولا مگر به غـسل رسـول خـدا نبود

در كار خیر این همه رأی خلاف چیست            حالا كه وقت شبهه و چون و چرا نبود

در شهرتان همایش نامردی از چه روست            بازوی دین سـزای غـلاف جـفـا نبـود

نامردی است ضربه به گل بی‌هوا زدن            آیا هـجـوم سـیـلی‌تـان بـی‌هـوا نـبـود؟

حـتی صدای سـیـلی‌تان تا بـقـیع رفت            ایـن كـار غـیـر زادۀ قــوم دغـا نـبـود

این ماجرا حماسۀ زهرا شناسی است            كـوثـر مگـر شـناسۀ خـیـر النـسا نبود

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

کعبه به چشمش می‌کشد خاک درش را            باران تـلاوت می‌نـمایـد کـوثـرش را

روزی رسان خلـوت قـدّیـسه‌ها اوست            وقـتی به لـب دارند نـام اطـهـرش را


مـمـسـوسـۀ ذات خـداونـد است بـانـو            ریـسیـده‌اند از نور یعنی معجرش را

حـوریـه‌ای می‌گـسـترانـد زیـر پـایش            وقت عبور از کوچه‌ها بال و پرش را

کوچه دو رکعت روضه می‌خواند؛ امامی            زین کوچه دیده داغ سخت مادرش را

در دست دارد دستهایی را که می‌چید            چون باغـبان گل بوسۀ پیـغـمبرش را

ناگـاه رنـگ آسـمـان‌ها نـیـلـگـون شد            مردی خدا نـشناس بسته مـعـبرش را

مردی که بویی از حـیا هرگز نبـرده            بی‌شک لگد کرده غرور شوهرش را

ریحانۀ نازک‌تر از گل زخم خورده است            داسی به یغما می‌برد برگ و برش را

چشمش گره از کار حیدر باز می‌کرد            بسته است سیلی چشم مریم پرورش را

درّ نجـف مـی‌ریـزد از چـشـم امـامی            از خاک بردارد چگـونه گوهـرش را

مادر به خـانه می‌رود اما پس از این            از درد با دسـتار می‌بـنـدد سـرش را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کوچه دو رکعت روضه می‌خواند؛ امامی            در دسـت دارد دست‌های مـادرش را

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد زوار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شکر حق فصل روضه‌ها آمد            بـانـگ حـی عـلـی‌الـعـزا آمـد
نـام زهــرا کـه بـیـن مــا آمـد            حـال ما بـیـن روضـه جـا آمد


روضه‌اش، اهل درد می‌خواهد
شرح این قصه مرد می‌خواهد

فـاطـمه کـیـست؟ ماه پیـغـمبر            تـا ابـد در پــنــاه پــیــغـمــبـر
دست او بـوسـه‌گـاه پـیـغـمـبر            راه او هـسـت، راه پـیـغـمـبـر

بهجت قلب مصطفی زهراست
لـیـلـة‌الـقـدر انـبـیا زهـراسـت

فـاطـمـه حـجّـت امـامان است            آنکه آمـوزگـار سـلـمـان است
با سـه‌آیـه، تـمـامِ قـرآن اسـت            شرط اسلام هر مسلمان است

راز او باخـدا هـماهـنگ است
بی‌ولایش، نفس‌زدن ننگ است

یک‌تـنه جان فـدای مـولا کرد            هـم تـولّـی و هـم تـبـرّی کـرد
خـطـبـه‌اش انـقـلاب برپا کرد            دشمنان را هـمیشه رسوا کرد

مـقـصـد راه او شـهـادت بـود
فـاطــمـه حـامـی ولایـت بـود

وصف اوصاف او میسر نیست            با مقـامـش کـسی برابر نیست
حرف او غیر حرف حیدر نیست            پشت مولاست، نه، جلوتر نیست

ذکر لبهای مرتضی زهراست
الگـوی زنـدگیِ ما زهـراست

مست از جـام کـوثـری هستیم            شیـعه هـستیم‌ و مادری هستیم
همچو زهرا که‌ حیدری هستیم            جـان‌فـدایان رهـبری هـسـتـیم

تـا ابــد پــیــرو شـهــیــدانــیـم
با ولایت هـمـیـشه مـی‌مـانـیـم

بین ما عشق‌ و عهد و پیمانی‌ست            تا علی هست، شیعه تنها نیست
رزم شیعه همیشه طوفانی‌ست            یک نمونه ز ما، سلیـمانی‌ست

یک‌دلیم ‌و هـمیـشه یک‌رنگـیم
پـای این انـقـلاب می‌جـنـگـیم

همچو سلـمان که اهل ایـرانیم            عـاشـق اهـل بـیـت و قـرآنـیـم
از غـم فـاطـمـه پــریـشــانـیـم            اهل اشکیم و روضه می‌خوانیم

بزم زهـرا، مثال اکـسیر است
روضۀ فاطمه نـفـس‌گیر است

اهل یثـرب به اوجـفـا کـردند            بـاز هـم فـتـنـه‌ای بـه‌پـا کردند
پـشت در، آتـشـی بـنـا کـردند            پای خود را به خانه وا کردند

تـا هــجــوم آورنـد بـر مــولا
دست زهـرا شکـست، واویـلا

شـعـله از پـای تا سـرش افتاد            تا زمین خورد، دخـترش افتاد
از زمـانی که هـمـسرش افتاد            فـاطـمـه بـین بـسـتـرش افـتـاد

درد بــرده ز کـف امـانـش را
زخـم بـازو گـرفـته جـانش را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

باز هـم فـصل روضـه‌هـا آمد            بـانـگ حـی عـلـی‌الـعـزا آمـد

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود            فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود
سکـوت آفرینـش با قـیام حـشر توأم بود            سراسر مسلمین را قامت از بار الم خم بود


خلایق با دلی بشکسته می‌گـفـتند پیوسته
محمد در سرای جاودانی رخت بر بسته
در آن روزی که خون جاری ز چشم هر مسلمان بود            گلوی آفرینش پاره از فریاد و افغان بود
سپهر نیلگون را در درون سینه طوفان بود            علی مشغول غسل آن سفیر پاک یزدان بود
به نقش دوستی دشمن سرکین آفریدن داشت
ز جسم زنده قرآن هوای خون مکیدن داشت
سقـیفه مرکز شورای افرادی ستمگر بود            سقـیفه پایگاه خصمِ سرسخت پیـمبر بود
جنایت، حق کشی غارت ستم، در حق حیدر بود            نه بلکه جنگ با قرآن و اسلام و پیمبر بود
در آنجا با حضور چند تن اوباش شورا شد
جنایاتی که در او تا قیامت رفته امضاء شد
اگر برپا نمی‌گردید این شورای ننگ آور            نمی‌گردید ره گم کرده‌ای اسلام را رهبر
نمی‌شد غصب حق ابن عمّ و داماد پیغمبر            نمی‌زد بر سرای فاطمه دست خسی آذر
یزید و ظلم هایش بود محصول همین شورا
که خون‌ها ریخت از آزادگان لعنت بر این شورا
چه شورایی که باب فتنه از آغاز آن وا شد            چه شورایی که با آن قامت عدل و شرف، تا شد
چه شورایی که با آن رخنه در اسلام پیدا شد            چه شورایی که استحکام آن با خون زهرا شد
نفاق و فتنه و آشوب و طغیان بود این شورا
ستم در حقّ اهل بیت و قرآن بود این شورا
دو روز اسلام را رخت غم و اندوه شد در بر            یکی در روز شورا و یکی در مرگ پیغمبر
به مرگ مصطفی شد عالم اسلام بی‌رهبر            به شورا گشت کوته دست خلق از دامن حیدر
کسی که قائل قـول سـلـونی بود تـنهـا شد
خسی که از اقیلونی سخن می‌گفت، مولا شد
سیه ماری که عمری لانه در آغوش قرآن داشت            به قصد پیکر دین در دهان پر زهر دندان داشت
به باطن کفر و در ظاهر هزاران رنگ ایمان داشت            صمد گوی و صنم‌ها در درون سینه پنهان داشت
پس از مرگ نبی اسلام را پنداشت بی‌رهبر
به مسجد آمد و زد حلقه در محراب پیغمبر
شده چوپان مردم گرگ خون آشام از یکسو            گشوده چنگ بر نابودی اسلام از یکسو
مسلـمانان بسان مـردگان آرام از یکـسو            امیرالمـؤمنین تـنها در آن ایّـام از یکسو
به چشم نازنینش بود از رنج و الم خاری
نبود او را بغـیر از فاطمه یار وفـاداری
همه این رنج‌ها محصول آن شورای ننگین بود            که اصلش جنگ با قرآن و نامش یاری دین بود
علی را جاری از چشم خدا بین اشک خونین بود            عدو مست خلافت بود و کامش سخت شیرین بود
چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پا زد
شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد
هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق بر پا بود            سرشک بی‌کسی بر چهرۀ اسلام پیدا بود
که در موج فضا آتش بلند از بیت زهرا بود            امیرمؤمنان هم در سکوت خلق تنها بود
کجا یک تن تواند غصب کردن حق مولا را
سکوت خلق و همراهیّ دشمن، کُشت زهرا را
برون شد ز آستین حق کشی‌ها دست بیدادی            شرر افروخت در بیت ولایت سست بنیادی
که سرزد شعله‌اش از قلب هر انسان آزادی            تو گویی در درون شعله‌هایش بود فریادی
که آن فریاد از عمق دل دخت پیمبر بود
ولی افسوس گوش امّت از بشنیدنش کر بود
هنوز آن آتش سوزنده در دلها شرر دارد            هنوز از دیده جاری شیعه خوناب جگر دارد
به هر صبح و مسا، فریاد و اشک بیشتر دارد            مگر روزی که فرزندش نقاب از چهره بردارد
نماید محو خورشید فلک رخسار دلجو را
بگـیرد انتـقـام مـادر بشـکـسـته پهـلـو را
امام منـتظـر ای مهـدی موعـود ادرکنی            ولی‌الله اعـظـم حـجّـت مـعـبـود ادرکـنی
فروزان روی حق را شاهد و مشهود ادرکنی            الا ای کعـبه دل قـبـلـۀ مـقـصود ادرکنی
مپوش از خلق ای پشت حقایق روی زیبا را
اجابت کن دعـای «میثم» افتاده از پا را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مدینه غرق ماتم بود و دلها خانۀ غم بود            فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد ماتم بود

سقـیفه مرز شورای افرادی ستمگـر بود            سقـیفه پایگاه خصمِ سرسخت پیـمبر بود

نمی‌شد غصب حق بن عمّ و داماد پیغمبر            نمی‌زد بر سرای فاطمه دست خسی آذر

به چشم نازبیننش بود از رنج و الم خاری            نبود او را بغـیر از فاطمه یار وفـاداری

چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پزد            شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد

هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق بر پا بود            سرکش بی‌کسی بر چهرۀ اسلام پیدا بود

نماید همو خورشید فلک رخسار دلجو را            بگـیرد انتـقـام مـادر بشـکـسـته پهـلـو را

ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و شهادت حضرت محسن

شاعر : ابراهیم روزبهانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

خـستـند پـرت را و شکـستـند سرت را            ای وای که کُـشتـند حسودان پسرت را

پشت در آن خانه چه گویم که چه‌ها شد            با ضرب لگـد چـیـد حـرامی ثمرت را


فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت            جز اشک چه سازد شررِ بال و پرت را

بایـد که به گـوش هـمه عـالـم بـرسـانم            غمنامۀ پهلوی به خون غـوطه‌ورت را

ای مـادر غـم دیده که در اوج شـقاوت            بـردنـد به یـغـمـا هـمـه ارث پـدرت را

پـنهـان شدی از ظلمت این عالم خاکی            حــاشـا کـه بــیـابـنـد خـلایـق اثـرت را

مردانه چو زنها به غـمت اشک بریزم            ای وای که کُـشتند حـسودان پسرت را

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست            ضربۀ پایی رسید و پهلوی مادر شکست

اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد            در میانِ خاک با یک ناله پیغمبر شکست


مادرش را دید زیرِ دست و پا دستپاچه شد            هیچ می‌دانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟

خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد            پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست

شعله‌ها از یک طرف سوزانده روی فاطمه            ضربه‌های دیگری آمد که بال و پر شکست

در کـشاکش نالۀ فـضّه خُـذینی می‌رسید            خادمه یک صحنه‌هایی دید تا محشر شکست

در حیاطِ خانه مـولا گوشه‌ای افتاده بود            فاطمه را دید بر روی زمین حیدر شکست

دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او            با غلامی پهلو و بازوی یک همسر شکست

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـیـزم رسـیـد و آتـشی از در بلند شد            ای وایِ من که نـالـۀ مـادر بـلـنـد شد

مامور شد به صبر علی، از سکوت او            سـو اسـتـفـاده کـرد سـتـمگـر بلند شد


با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و            پـایـش بـرایِ کُـشـتـنِ مـادر بـلـند شد

در را شکست او، کمرِ شیعه را شکست            طـوری که وای وایِ پـیمـبر بلـند شد

طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد            طـوری زدنـد نـالـۀ حـیـدر بـلـنـد شد

با این همه همینکه علی بین کوچه رفت            دیـوار را گـرفـت از آن در بـلـند شد

دستـش رسید دامن مولا ولی شکست            از بـس قـلاف تـیـغ مـکـرر بـلـند شد

زیـنـب شـنـیـد گـریـۀ در؛ آه مـیـخ را            زینب گـریـست دادِ بـرادر بـلـنـد شـد

کُنج خرابه هم چـقـدر یاد مـادر است            وقـتی دوبـاره گریـۀ دخـتـر بـلـند شد

این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم             اینگـونه بود شیـعـه اگر سر بلـند شد

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مادری از نفس افتاده و غوغا شده است            وسط هـمهـمه گم نـالۀ زهـرا شده است

فـی بـیـوت اذن الـلـه فـرامــوش شـد و            پای آلوده ترین‌ها به حـرم وا شده است


آتشی که همه جا آب زمیـنش زده است            بـانی سـوخـتـنِ خـانـۀ دریـا شـده اسـت

بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف            بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است

ناله زد فـضه خـذیـنی پسرم را کـشتـند            یل شـش مـاهه فـدای سر بابا شده است

دست خـیـبر شکن و بند؟ خـدا رحم کند            قامت فاطمه از شرم عـلی تا شده است

ای یـهـودی مـدیـنـه تو مـسـلـمـانی کـن            اسـدالله، درین معـرکه تـنـهـا شده است

فتنه قد کرده عَلَم، غیر دو تن یا که سه تن            همۀ شهـر درین حادثه رسوا شده است

غیرت فـاطمه یک بار دگر غـوغا کرد            بند با معجزه از دست علی وا شده است

بند شد باز ولی حرمت سادات شکـست            وقت دلـواپـسی زینب کـبری شده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

معجر فـاطمه یک بار دگر غـوغا کرد            بند با معجزه از دست علی وا شده است

زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در غصب فدک

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

در کـوچه سـد کـردند راه مـادرم را            کُـشـتـنـد طـفــل بـی‌گـنـاه مــادرم را

گرچه برای حق خود چندین سند داشت            رد کــرده‌انـد امــا گــواه مــادرم را


با نالـه‌هایش شهـر یاد حـق می‌افـتاد            طــاقـت نــیــاوردنــد آه مــــادرم را

پـشت سـر حـیدر زمین افـتاد زهـرا            بُـردند چون پـشت و پـنـاه مادرم را

دلگیرم این شب‌ها هوای گریه دارم            پـوشـانـده ابـری روی ماه مادرم را

با چشم‌ها منـظور خود را می‌رساند            زیـر نــظــر دارم نـگــاه مــادرم را

هر وقت بابا می‌رود از خانه بیرون            بــایـد بـبــیـنـد قــتـلـگـاه مـــادرم را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. فراموش نکنیم که فدک حق مسلم آن حضرت بود نه ادعای ایشان!

گرچه برای ادعـای خود سند داشت            رد کــرده‌انـد امــا گــواه مــادرم را

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسمط

در آفـریـنـش نـقـطه پـرگـار زهراست            دل دلـبـر و دلـداده و دلـدار زهـراست
نـاد عـلـی احـمـد مـخـتــار زهـراسـت            روح المعانی مخزن الاسرار زهراست


جنات و تجری تحتها الانهار زهراست

جـمع اند در او هـم نـبـوّت هم امـامت            صـبــر پـیـمـبـر داشـتـن نــور ولایـت
اعـجـاز می‌ریـزد ازو در هـر روایت            مـردانـه در بـین زنـان دارد شـجـاعت

کـرّار مـثل حـیـدر کــرّار زهــراسـت

در سـجـده‌اش الـلـه اکـبـر جـلـوه دارد            زهراست خیری که مکـرر جلوه دارد
در سـورۀ انـسان و کـوثـر جلـوه دارد            یک گوشه از شأنش به محشر جلوه دارد

میزان ما زهراست نور و نار زهراست

در شأن او پیـغـمـبران مانـدند حـیران            هستند خاک چادرش صدها چو سلمان
یک خطبه‌اش کرد ست قومی را مسلمان            خیرش به مردم می‌رسد پیدا و پنـهـان

حاتم بیا!صاحب کرم بسیار زهـراست

نـان شـبـش را داد سـائـل سـیـر بـاشـد            لطف و کرم خوب است دامنگیر باشد
طاقـت نـدارد کس از او دلـگـیـر باشد            می‌خواست در اوج جـوانی پـیـر باشد

سروی که خم گشته به پای یار زهراست

پای علی ماند و درآغـوش خطر رفت            در را زدند و فـاطمه تا پشت در رفت
این راه را با پا که نه! بلکه به سر رفت            تا پـای زخـم سـیـنه و درد کـمـر رفت

بـین شـلـوغی بـا تن تـبـدار زهـراست

در وا شـد اما پـهـلویـش از کار افـتـاد            شـلاق خـورد و بـازویش از کار افتاد
دست حـفـاظ گـیـسـویش از کـار افـتاد            نـقـش زمین شد زانـویش از کـار افتاد

حالا میان یک در و دیـوار زهـراست

فهمید دیگر بر لبـش تاب سخـن نیست            جوری زمین خورده توان پا شدن نیست
یک جای سالم در تـمام این بدن نیست            فـریاد زد فضه بیا روحی به تن نیست

بی‌محسن از کج بودن مسمار زهراست

از بعد این هجـمه قـد زهـرا کـمان شد            در بسـترش افـتاد دیگـر نیـمه جان شد
لاغر شد و یک پوست با چند استخوان شد            گریه میان این زن و شوهـر زبان شد

از درد شب‌ها تا سحر بیدار زهراست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

دنیای بی‌زهـرا شبـیه یک سراب است            هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فـاطـمه بودن، عذاب است            هرکس که بی‌زهرا شود، در اضطراب است


هرکس که شد بی‌فـاطمه تنهـاست، تنها
سرمایۀ هـسـتی فـقـط زهراست، زهرا

زهـرا کـجـا و آن هـمـه آزار، ای وای            زهـرا کجا و در کجا، دیـوار، ای وای
انـســیـۀ احـمـد کـجــا و نــار، ای وای            حـورا کجا و ضـربۀ مسـمار، ای وای

بـیـن در و دیـوار و آتـش بــود زهــرا
با دشـمنان هـم در کـشاکـش بود زهـرا

افـسوس مشـتی دیو و دد از او گذشتند            با ضـربۀ مشت و لگـد از او گـذشـتـند
بر دست او شـلاق زد، از او گـذشـتـند            فریاد زد: «بـابـا مـدد!» از او گـذشـتـند

یک لحـظه یـاد محـسـنش افـتاد و افتاد
یک صیحه از عمق جگر سر داد و افتاد

: امتیاز

مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( زبانحال درختی که شد درب خانۀ حضرت)

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سال‌ها پیـش در این شهر درخـتی بودم            یـادگـار کـهـن از دورۀ سـخـتـی بــودم
هـرگـز از هـمـهـمـۀ بـاد نـمـی‌لـرزیـدم            ناز پـروده چه اقـبال و چه بخـتی بودم


به بـرومـنـدی من بود درخـتـی کـمـتـر

رشد می‌کـردم و می‌شد تـنه‌ام محکـم‌تر
من به آیندۀ خود روشن و خوش بین بودم            بـاغ را آیــنـه‌ای سـبــز بـه آئـیـن بـودم
روزها تـشـنۀ هـم‌صحـبـتیِ با خـورشید            همه شب هم نفس زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک

برگ‌هایم گـل تسبـیـح به لب مثل ملَک
راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا            با درخـتانِ دگر سِـرّ و سَـری بـود مرا
دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم            چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا
چشم من بود به شاهـین ترازوی خودم

تکـیه کردم هـمۀ عـمر به بازوی خودم
ناگـهـان پـیک خـزان آمد و بـاد سردی            باغ شد صحـنـۀ طـوفـان بیـابـان گردی
در همان حال که احساس خطر می‌کردم            نـرم و آهـسـته ولی با تـبـر آمد مـردی
تا به خـود آمدم از ریشه جـدا کرد مرا

ضربه‌هـایش مـتـوجّه به خـدا کـرد مرا
حـالـتی رفت که صد بـار خـدایـا کردم            از خــدا عـاقـبـت خـیــر تـمـنّــا کــردم
گر چه از زخـمِ تـبر روی زمین افتادم            از سعادت به رُخم پـنـجـره‌ای وا کردم
از من سوخته دل بال و پری ساخته شد

کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد
وقـف دیـوارِ حـرم‌خـانـۀ مـاهـم کـردنـد            هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند
از همان روز که سیـمای عـلی را دیدم            همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند
مثل خـود تـشـنـۀ سیـراب نمی‌دیـدم من

این سعادت را در خـواب نمی‌دیـدم من
بـارهـا شـاهـد رُخــسـار پـیـمـبـر بـودم            مَحـرم روز و شب سـاقـی کـوثـر بودم
تا عـلی پنجه به این حلـقۀ در می‌افکـند            بـه خـدا از هـمـۀ پـنـجـره‌ها سـر بـودم
دست‌های دو جگر گوشه که نازم می‌کرد

غرق در زمزمه و راز و نیازم می‌کرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین            خورده بر سینۀ من بال و پر روح الامین
سایۀ وحی و نـبـوت به سـرم بوده مدام            به خـدا عـاقـبت خـیر همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه می‌چرخـیـدم

جـلـوۀ روشـنـی از نـور خـدا مـی‌دیـدم
گاه گاهی که زِ من فاطمه می‌کرد عبور            مـوج می‌زد به دلـم آیـنـه در آیـنه نـور
سبزپوشان فلک پشت سرش می‌گـفـتـند            قل هوالله احد، چَشم بد از روی تو دور
ســورۀ کـوثـری و جـلـوۀ طـاهـا داری

آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری!
دیدم از روزنِ در جـلـوۀ احساسـش را            عـطر گل‌های بـهـشتی و گل یاسش را
دیـده‌ام مـائـده‌ای را کـه فـرسـتـاده خـدا            دیـده‌ام فـاطـمه و گردش دسـتـاسـش را
زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود

روح هـمـراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی حلقه بر این در می‌زد            هرکه از پای می‌افتاد به من سر می‌زد
آیۀ روشن تطـهـیر در این کـوچه مـدام            شانه در شـانۀ جـبـریل امـین پر می‌زد
یک طرف شاهـد نجـوای یتـیـمان بودم

یک طرف محـو شکـوفایی ایـمان بودم
من ندانستم از اوّل که خطر در راه است            عمر این دلخوشی زودگذر در راه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی            شب تـنـهـایی ریـحـان رسـول الله است
مانـده بـودم که چرا آیـنـه را آه گرفت؟

یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟
رفت پیـغـمبر و دیدم که ورق برگـشته            مانـده از بـاغ نـبـوت گل پـرپـر گـشـته
مهـبـط وحی جـدا گـرید و جـبـریل جدا            مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته
هست در آیـنـۀ بـاغ خـزان دیـده؛ ملال

نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال
هـمه حـیـرت‌زده افـروخـتـنـم را دیـدند            دیده بر صحـن حـرم دوخـتـنم را دیدند
بی‌وفـایـان هـمه آن روز تـماشا کـردند            از خـدا بی‌خـبـران سـوخـتـنـم را دیـدند
سوخـتـم تا مگر از آتش بـیـداد و حـسد

چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد            شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد
رسم آتش زدن از عهـد خلـیل الله است            آتش آن روز گـلستان شد و امروز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز

داغ این بـاغ فـراموش نـگـردد هـرگـز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست            پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم            حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی

بر سر وسیـنـۀ من مـیخ چرا کوبـیدی؟
همه رفـتند و به جا ماند درِ سوخـته‌ای            دفـتـری خـاطـره از آتشِ افـروخـتـه‌ای
روی گـلـبرگ شـقـایق بنـویـسـید هنوز            هست در کوچۀ ما چشمِ به در دوخته‌ای
تـا بگـویـند در این خـانه کـسـی می‌آیـد

مـژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی می‌آید

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش            حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعله‌ور آتش

همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار            ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش


به یمن فاطمه آتش گلستان شد بر ابراهیم            ولایت داشت یعنی حضرت حوریه بر آتش

میان آتـش کـیـنه پر قـقـنـوس می‌سـوزد            ولی خاکسترش خاموش خواهد کرد هر آتش

مغیره، خالد و قنفذ همه لبـریز از کـیـنه            همه هم دست با شیطان؛ ولیکن بیشتر آتش

نشسته بر دل عالم عجب داغ جگر سوزی            غم سیلی، قلاف و تازیانه، ضرب در، آتش

تنور فتنه را شیطان همیشه می‌کند روشن            بخوان مرثیه خوان! از روضۀ خولی و سر؛ آتش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محمد رستمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای سراپا شوکت و مجـد و شرف            آفــریــنــش را دلـیــلــی و هــدف

ای سپهـر عصمت و عـزّ و جلال            نطق من در وصف تو گردیده لال


ای شکوه محض و ای کوه وقـار            عـصـمـت الله را تـویـی آئـیـنه‌دار

«هستی عالم همه از هست توست»            اخـتـیـار مـاسـوالله دسـت تـوسـت

ای مـلائـک جـمـلـگـی دربـان تو            نـور خـورشـیـد از رخ تـابـان تـو

خـاک پـای تـو هــمـه افــلاکــیـان            گـرد کـوی تـو هــمـه نـاسـوتـیـان

فـضّـه‌ات شـد تا قـیـامـت جـاودان            قـنـبـرت غـم می‌بـرد از شیـعـیان

چــادرت اعـجـاز قــرآن مـی‌کـنـد            صد یهـودی را مـسلـمـان می‌کـند

دامـنـت خــون خــدا مــی‌پــرورد            هم حـسین هم مجـتـبی می‌پـرورد

عـالـم و آدم هــمــه درمــانــده‌ات            مـصـطـفـی اُمِّ ابـیـهـا خــوانـده‌ات

مصطـفی با آن هـمه شأن و مقـام            خـاشـعـانـه می‌کـنـد بـر تـو سـلام

مصطفی بـیـنـد عـلی در روی تو            یـاد جـنّـت مـی‌کــنـد از بــوی تـو

فـاطـمـه ای زُهـره زهـرا سرشت            بـوی تو باشد هـمان بـوی بهـشت

ای خـدیـجـه اُمُّ و پـیـغـمـبــر ابـت            عـــالـــمــی بــادا فــدای زیـنـبـت

نــان تـو شـأن نــزول«هـل اتـی»            اهـل جـودی مـثـل شــاه لا فــتــی

ای عـلــمــدار امـیــرالــمـؤمـنـیـن            کـاشـف الـکـرب امــام الـمـتـقـیـن

ای خـدا گـفـتـه به قـرآن مـدح تـو            ای«الم نشرح» به وصف و شرح تو

ای عــروس خــانــۀ شــیــر خــدا            سـورۀ نـوری و مصـبـاح الـهـدی

کـوثـر و تطـهـیر و فـرقـان عـلی            ســوره قــدری و قـــرآن عـــلــی

روح ما بـیـن دو پـهـلـوی رسـول            حُبّ تو در دین ما اصل و اصول

حُـبّ تو بـالاتـرین سـرمـایه است            دین و مذهب را اساس و پایه است

کـیـستی تو؟ بـالاتـر از ادراک ما            «لیله القدری» « وما ادراک ما»

فـــاطــمــه اُمِّ ابــیــهــای رســول            طاهـره مـرضـیـه راضـیـه بـتـول

آنکه شـد پـیـغـمـبـران را خـاتـمـه            می‌زنـد بـوسـه بـه دسـت فـاطـمـه

زانکه دست فاطمه دست خـداست            دست او مشکـل گـشای انبـیـاست

فـاطــمـه رمـز قـبـولـی دعــاسـت            حـجـت الـلـه امــامــان هُــداســت

فـاطمه شیـر خدا را هـمـسر است            فـاطـمه خـون خـدا را مـادر است

فـاطـمه آل کـسـا را مـحـور است            فاطمه خـاتـون روز محـشر است

فاطمه روز نـبـرد با حـیـدر است            او شهـیـد بـیـن دیـوار و در اسـت

غـنـچـه نـشـکـفـتـه‌اش پـرپـر شده            مـحـسـنـش قـربـانـی حــیـدر شـده

دیده زهـرا جان حـیـدر در خـطر            می‌کـشیدن مـرتـضی را چـل نفـر

بسـته بودن کافـران و خـصم دین            ریـسمان بر گردن حـبـل الـمـتـین

فـاطـمه جان بر کـف کـوی عـلـی            با همان حالـش دویـد سـوی عـلی

فــاطــمــه آئـیــنــه خــیــر الـــورا            گـفـت بـا قــوم پـلــیـد و بـی‌حــیـا

ای جـمـاعت مصـطـفـای ثـانـی‌ام            مـن امـیـرالـمـؤمـنـیـن را حـامـیـم

مـشـق ایـثـار و شـهـادت می‌کـنـم            جـان خـود وقـف ولایـت می‌کـنـم

نیست در عـالـم کسی عـین عـلـی            جــان فـدای گـرد نـعــلـیـن عـلـی

مرتضی نـفـس رسـول خاتم است            حـکـم او حکـم خـدای عـالـم است

می‌خـروشـید در حـمـایت از ولی            فـاطـمـه بـگـرفت کـمـربـنـد عـلی

دومــی در آن مــیــانــه زد صــدا            ای مـغـیره سـاکـتـی اکـنون چرا؟

گـرچه او خـیـرالـنـسـا بـاشـد ولی            خیز و دستـش را جدا کن از علی

دست حـیـدر بسته بود و دشـمنان            مـی‌زدنـد زهـرای او را بـی‌امـان

بـا غـلاف تـیــغ خـود آن بـی‌حـیـا            مـی‌زنـد بـر بـازوی خـیــرالـنـسـا

پـیـش چـشـم فـاتـح بـدر و حـنـیـن            تـازیـانـه مـی‌خـورد اُمُّ الـحـسـیـن

بس کن ای«مداح» آل مصـطـفی            زین مـصیبت گـریـه کردن انـبـیا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعه کبیره و همچنین به منظور حفظ بیشتر شأن انبیا حذف شد

ای مـسیـحـا ریزه‌خـوار خـوان تو            مـوسـی عــمـران گـدای نــان تـو

انــبــیــا و اولــیــا یـکـسـر هــمـه            ســائــل بـیـت گــلـیــن فــاطــمــه

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

گل یاسی که بر خاشاک هم جود و تفضل داشت            به دامانش گل نرگس، گل مریم، توسل داشت

همان که سورۀ کوثر به شأن او شده نازل            که هنگام نزولش عرش هم حال تغزل داشت


دخیل ریشه‌های چادرش شد پردۀ کعـبه            حجر بر استلام سنگ دستاسش تمایل داشت

کسی که حوریه از خاک پایش سرمه بردارد            به خشت خانۀ او آسمان حسّ تذلل داشت

همان بانو که از القاب او "اُمّ ابیها" بود            نبوّت در کنار نام او قطعا تکامل داشت

همان فانوس که آیات نور از او تلالو کرد            همان آئینه که نور علی در او تمثل داشت

هجوم آورد ابر تیره بر خورشید عالمتاب            میان کوچه‌ای که نور با ظلمت تقابل داشت

پر حوریه سهم شعله‌های سرخ آتش شد            بگو ای عرش که: زهرا در این عالم تنازل داشت

میان حادثه مادر زمین خورد و علی افتاد            میان شعله‌ها ای کاش قدری در تحمل داشت

کسی جز فضه، ما بین در و دیوار محرم نیست            فقط فضه خبر از حال و روز غنچه گل داشت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عرشیان دور سر زهرا فقط پر می‌زنند            بهر مستی از شراب ناب کوثر می‌زنند

معنی آب حیات آب وضوی فاطـمه‌ست            خضر و عیسی نیز از این باده ساغر می‌زنند


آسمـانـهـا مـوقـع سـجـده به ذات کـبـریـا            با توسّل بوسه بر جا پای کـوثر می‌زنند

هرچه خیرات است در عالم ز خیر فاطمه‌ست            خیرهای عالم از خـیـرالنسا سر می‌زنند

مثل سلمان باش در عرض ادب بر فاطمه            چون که سلمان‌ها همیشه با وضو در می‌زنند

در مدیـنه شأن زهـرا را ولی نشناخـتـند            با تـبـر بر ریـشۀ یـاس پـیـمـبر می‌زنـند

باغ را آتش زدند و یاس بین شعله سوخت            شعله با این کارها بر عرش داور می‌زنند

تا که می‌بـیـنـند زهـرا آمده در پشت در            بی‌ادب‌ها، بی‌وضوها با لگد در می‌زنند

بدتر از این موقعی که در به شدّت باز شد            خانمی را پیش چشم خیس شوهر می‌زنند

هرچه می‌گوید نزن نامرد! بارم شیشه است            حضرت صدیقه را از بغض، بدتر می‌زنند

تازه بعد از اینهمه ظلم و جـفا بر فاطمه            می‌نشینند و فقـط طعنه به حیدر می‌زنند

مادر ســادات دارد مـی‌رود از خـانـه و            اهل عالم در غمش بر سینه و سر می‌زنند

: امتیاز